دیگر هیچ نباید گفت ...
دیگر ببینی و هیچ نباید گفت
وقتی خندههایش را دیدی
هیچ نباید گفت
وقتی خوشیهایش را
وقتی لبخندش را دیدی
هیچ نباید گفت
اون دیگر مال تو نیست
اگر با دیگری لبخندی زند
اگر با دیگری راهی برود
هیچ نباید گفت
اگر غم و اندوه تو را بگریاند
راه رفتنش، پوشیدنش،
اگر دلت بشکند
اگر غصه و ماتم تو را فرا بگیرد
خوشیهایش را ببین و بخند از ته دل
بازیهایش را ببین و بخند از ته دل
تا دلت آرام شود و عقلت به راه
ولی ...
هیچ نباید گفت
تو دیگر سایه بان عشق باشی بس است
از دور هم سراپا عاشقش باشی بس است
دورادور حواست بهش باشد بس است
پر از دلتنگی باش و هیچ نگو
جویای حالش باش و هیچ نگو
اگر دلت گرفت از خیلی چیزها
اگر دیدی و فهمیدی بریز تو دلت
ولی هیچ نباید گفت
تا آزرده خاطر نشود
از تو و وابستگیهایت زده نشود
دیگر دلت را آزار مده
دیگر دلت را خوش نکن
باید بسازی و بسوزی
اگر با دیگری هم صحبت شود
اگر نگاهش کمرنگ شود
اگر دیدی به رویت نیاور
اگر احساسی کردی احساست را بشکن
دیگر هیچ نباید گفت ...
عاشق همیشگیت بادبادک باز